علم رجال ، جلسه ۱۱

جانمایی درس

📂 ادله نافین نیاز به علم رجال

✅ بررسی مقدمات کتب اربعه (من لایحضره الفقیه)

 

📜 فهرست مطالب درس:

معرفی کتاب من لایحضره الفقیه (الفقیه)

متن و توضیحات مقدمه من لایحضره الفقیه

نکاتی پیرامون شهادت مرحوم صدوق ره

اشکالات آیه الله خویی بر مقدمه شیخ صدوق ره

بررسی اشکالات آیت الله خویی ره

اقوال در حجیت مرسلات صدوق ره

نظر امام خمینی ره پیرامون مرسلات صدوق ره

 

متن درس

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

معرفی کتاب من لایحضره الفقیه (الفقیه)

  • بعد از کافی (۳۲۹ ه.ق) دومین از کتب اربعه است (۳۸۱ ه.ق)
  • قریب به شش هزار روایت دارد (اختلاف در تعداد روایات به خاطر اختلاف در عباراتی است که یک روایت یا چند روایت شماره شده‌ است. نرم‌افزار نور ۵۹۲۰ ؛ محدث نوری ۵۹۶۳ ؛ محدث بحرانی ۵۹۹۸)
  • تقریا یک‌سوم احادیث کتاب (قریب به ۲۰۰۰ روایت) مرسل هستند.
  • مرحوم صدوق در این کتاب نزدیک به پانصد راوی و شیخِ روایت دارد که در سلسلۀ مشایخ وی واقع شده اند که برای پرهیز از تکرار، طریق خود به آنها را در «مشیخه» آورده است. «مثال: [بیان الطریق إلى عمّار بن موسى السّاباطیّ‏] کلّ ما کان فی هذا الکتاب عن عمّار بن موسى السّاباطیّ‏ فقد رویته عن أبی؛ و محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید- رضی اللّه عنهما- عن سعید بن عبد اللّه، عن أحمد بن الحسن علیّ بن فضّال، عن عمرو بن سعید المدائنیّ، عن مصدّق بن صدقه، عن عمّار بن موسى السّاباطیّ‏. (من‌لایحضر ۴:۴۲۲)»

 

متن و توضیحات مقدمه من لایحضره الفقیه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* اللَّهُمَّ إِنِّی أَحْمَدُکَ وَ أَشْکُرُکَ وَ أُومِنُ بِکَ وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ وَ أُقِرُّ بِذَنْبِی إِلَیْکَ وَ أُشْهِدُکَ أَنِّی مُقِرٌّ بِوَحْدَانِیَّتِک… ؛ (و بعد شهادت به نبوت و امامت هم می‌دهند)

قَالَ الشَّیْخُ الْإِمَامُ السَّعِیدُ الْفَقِیهُ‏ نَزِیلُ الرَّیِّ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن‏ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ أَمَّا بَعْدُ: (این امر مرسوم و متداولی بوده که نویسنده نام خود را اول سند و یا اول مطلب ذکر کند و بعد عبارت «رحمه الله» را هم بیاورد. اما در اینجا سه واژه «الشیخ»، «الامام» و «السعید» هست که علامه مجلسی پدر در روضه المتقین[۱] که شرح من لایحضر است میگوید ظاهرا عبارت از خود مرحوم صدوق است و شیخ و امام بودن یعنی مرجع بودنشان امر روشنی بوده و متذکر میشوند که مرسوم بوده تا مقداری که بیان القاب و اوصاف در شأن نویسنده باشد، آنها را ذکر کنند. و حتی برخی معتقد بوده‌اند بر فقیه واجب است که خود را فقیه معرفی کند تا مردم او را بشناسند، و می‌فرماید منظور از فقیه در عبارت عالم و محدث است نه مجتهدی که اصلاح متأخرین استت. بعد میفرماید اینکه فرموده «سعید» ظاهرا اشاره به ماجرای تولد شیخ صدوق به برکت دعای امام زمان عج الله فرجه است که در رجال نجاشی بیان شده و همواره شیخ صدوق به آن مباهات می‌کرده که به دعای حضرت، خداوند به پدرشان فرزندانی داده است؛ البته علامه یک احتمال دیگر هم مطرح میکند که شاگردان این اوصاف را اضافه کرده باشند.)

توضیحی پیرامون مصاحبت و درخواستی که برای کتاب شد

فَإِنَّهُ لَمَّا سَاقَنِی الْقَضَاءُ إِلَى بِلَادِ الْغُرْبَهِ وَ حَصَلَنِی الْقَدَرُ مِنْهَا بِأَرْضِ بَلْخَ مِنْ قَصَبَهِ إِیلَاقَ‏ وَرَدَهَا الشَّرِیفُ الدَّیِّنُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْمَعْرُوفُ بِنِعْمَهَ وَ هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَدَامَ بِمُجَالَسَتِهِ سُرُورِی وَ انْشَرَحَ بِمُذَاکَرَتِهِ صَدْرِی وَ عَظُمَ بِمَوَدَّتِهِ تَشَرُّفِی لِأَخْلَاقٍ قَدْ جَمَعَهَا إِلَى شَرَفِهِ مِنْ سَتْرٍ وَ صَلَاحٍ وَ سَکِینَهٍ وَ وَقَارٍ وَ دِیَانَهٍ وَ عَفَافٍ وَ تَقْوَى وَ إِخْبَاتٍ‏ فَذَاکَرَنِی بِکِتَابٍ صَنَّفَهُ- مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْمُتَطَبِّبُ الرَّازِیُ‏ وَ تَرْجَمَهُ بِکِتَابِ مَنْ لَا یَحْضُرُهُ الطَّبِیبُ -وَ ذَکَرَ أَنَّهُ شَافٍ فِی مَعْنَاهُ وَ سَأَلَنِی أَنْ أُصَنِّفَ لَهُ کِتَاباً فِی الْفِقْهِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الشَّرَائِعِ وَ الْأَحْکَامِ مُوفِیاً عَلَى جَمِیعِ مَا صَنَّفْتُ فِی مَعْنَاهُ وَ أُتَرْجِمُهُ بِکِتَابِ مَنْ لَا یَحْضُرُهُ الْفَقِیهُ‏- لِیَکُونَ إِلَیْهِ مَرْجِعُهُ وَ عَلَیْهِ مُعْتَمَدُهُ وَ بِهِ أَخْذُهُ وَ یَشْتَرِکَ فِی أَجْرِهِ مَنْ یَنْظُرُ فِیهِ وَ یَنْسَخَهُ وَ یَعْمَلَ بِمُودَعِهِ هَذَا مَعَ نَسْخِهِ لِأَکْثَرِ مَا صَحِبَنِی مِنْ مُصَنَّفَاتِی‏ وَ سَمَاعِهِ لَهَا وَ رِوَایَتِهَا عَنِّی وَ وُقُوفِهِ عَلَى جُمْلَتِهَا وَ هِیَ مِائَتَا کِتَابٍ وَ خَمْسَهٌ وَ أَرْبَعُونَ کِتَاباً؛

 

شهادت مرحوم صدوق ره به صحت روایات:

فَأَجَبْتُهُ أَدَامَ اللَّهُ تَوْفِیقَهُ إِلَى ذَلِکَ لِأَنِّی وَجَدْتُهُ أَهْلًا لَهُ وَ صَنَّفْتُ لَهُ هَذَا الْکِتَابَ بِحَذْفِ الْأَسَانِیدِ لِئَلَّا تَکْثُرَ طُرُقُهُ وَ إِنْ کَثُرَتْ فَوَائِدُهُ وَ لَمْ أَقْصِدْ فِیهِ قَصْد الْمُصَنِّفِینَ فِی إِیرَادِ جَمِیعِ مَا رَوَوْهُ بَلْ قَصَدْتُ إِلَى إِیرَادِ مَا أُفْتِی بِهِ وَ أَحْکُمُ بِصِحَّتِهِ‏ وَ أَعْتَقِدُ فِیهِ أَنَّهُ حُجَّهٌ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَ رَبِّی تَقَدَّسَ ذِکْرُهُ وَ تَعَالَتْ قُدْرَتُهُ وَ جَمِیعُ مَا فِیهِ مُسْتَخْرَجٌ مِنْ کُتُبٍ مَشْهُورَهٍ عَلَیْهَا الْمُعَوَّلُ وَ إِلَیْهَا الْمَرْجِعُ مِثْلُ کِتَابِ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السِّجِسْتَانِیِ‏ وَ کِتَابِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِ‏ وَ کُتُبِ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ الْأَهْوَازِیِ‏ وَ کُتُبِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ وَ نَوَادِرِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى- وَ کِتَابِ نَوَادِرِ الْحِکْمَهِ تَصْنِیفِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِ‏ وَ کِتَابِ الرَّحْمَه لِسَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ‏ وَ جَامِعِ شَیْخِنَا مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ‏ وَ نَوَادِرِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ کُتُبِ الْمَحَاسِنِ لِأَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ- وَ رِسَالَهِ أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَیَّ وَ غَیْرِهَا مِنَ الْأُصُولِ وَ الْمُصَنَّفَاتِ الَّتِی طُرُقِی إِلَیْهَا مَعْرُوفَهٌ فِی فِهْرِسِ الْکُتُبِ الَّتِی رُوِّیتُهَا عَنْ مَشَایِخِی وَ أَسْلَافِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ بَالَغْتُ فِی ذَلِکَ جُهْدِی مُسْتَعِیناً بِاللَّهِ وَ مُتَوَکِّلًا عَلَیْهِ وَ مُسْتَغْفِراً مِنَ التَّقْصِیرِ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ‏ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ‏ وَ هُوَ حَسْبِی‏ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏.

نکاتی پیرامون شهادت مرحوم صدوق:

۱- مرحوم صدق میفرماید اسناد را حذف کردم و این باعث وجود احادیث مرسلی شده است که مشهور است به «مرسلات صدوق» که توضیح آن، خواهد آمد.

۲- تصریح کرده است که قصدم فقط تألیف کتاب حدیثی نیست بلکه میخواهم روایات مورد استناد فتوا را بیان کتم. یعنی کتاب فقهی حدیثی است و منعکس کننده نظرات فقهی مرحوم صدوق هم هست.

۳- اینکه قصد عموم مصنفین نقل جمیع روایات است بر دیگر کتب مرحوم صدوق قابل تطبیق است.

۴- مرحوم صدوق تصریح کرده است که حکم به صحت روایات می‌دهد و آنها را بین خودش و خودا حجت می‌داند. به خاطر همین تصریح، اختلافی که در مورد شهادت مرحوم کلینی به صحت روایات کافی هست در عبارت مرحوم صدوق نیست بلکه همه پذیرفته است که مرحوم صدوق شهادت به صحت روایات کتابش داده است و البته اینکه ما بپذیریم یا نه، بحث دیگری است.

۵- تمام احادیث را به نقل از کتب مشهوری که طریق معروف دارند نقل می‌کند، ظاه عبارت این است که مرحوم صدوق ره علت صحیح دانستن روایات را  بیان می‌کنند و برخی چنین برداشت کرده اند که پس شیخ صدوق تمام احادیث کتب مشهوره را صحیح می‌دانسته و بعد به همین مبنا اشکال گرفته‌اند.

اشکالات آیه الله خویی بر مقدمه شیخ صدوق ره

عبارت آیت الله خویی رحمه الله:

«و قد استدل على أن روایات کتاب من لا یحضره الفقیه کلها صحیحه- بما ذکره فی أول کتابه- حیث قال… ، و الجواب: أن دلاله هذا الکلام على أن جمیع ما رواه الشیخ الصدوق فی کتابه- من لا یحضره الفقیه- صحیح عنده، و هو یراه حجه- فیما بینه و بین الله تعالى- واضحه، إلا أنا قد ذکرنا: أن تصحیح أحد الأعلام المتقدمین روایه لا ینفع من یرى اشتراط حجیه الروایه بوثاقه راویها أو حسنه، على أنا قد علمنا من تصریح الصدوق نفسه- على ما تقدم- أنه یتبع فی التضعیف و التصحیح شیخه ابن الولید، و لا ینظر هو إلى حال الراوی نفسه، و أنه ثقه أو غیر ثقه. أضف إلى ذلک أنه یظهر من کلامه المتقدم: أن کل روایه کانت فی کتاب شیخه ابن الولید أو کتاب غیره من المشایخ العظام و العلماء الأعلام یعتبرها الصدوق روایه صحیحه، و حجه فیما بینه و بین الله تعالى. و على هذا الأساس ذکر فی کتابه طائفه من المرسلات، أ فهل یمکننا الحکم بصحتها باعتبار أن الصدوق‏ یعتبرها صحیحه؟. و على الجمله: أن إخبار الشیخ الصدوق عن صحه روایه و حجیتها إخبار عن رأیه و نظره، و هذا لا یکون حجه فی حق غیره‏.»[۲]

توضیح اشکالات:

۱- عدم اعتبار تصحیح قدماء برای قائلین به وثاقت سند:

در مورد عدم اعتبار تصحیح قدماء دو مطلب را می‌توان از فرمایشان آیت الله خویی بیان کرد:

اول: اصاله العداله ای بودن قدماء:

آیت الله خویی معتقدند که قدماء، احتمالا اصاله العداله‌ای بوده‌اند و مدعی هستند که علامه حلی به این مبنا تصریح کرده اند که در جای خود مفصل اشکالات به این مبنای آیت الله خویی رحمه الله بیان شد؛ اما ایشان با اتخاذ این مبنا، توثیقات قدماء را فاقد اعتبار می‌داند چرا که آنها احتمالا و فقط به خاطر احتمالی که وجود دارد، اصلِ عادل بودن را  در مورد روات اجرا می‌کرده‌اند به همین جهت توثیق آنها برای ما فاقد اعتبار است و در نتیجه تصحیح روایت آنها هم فاقد اعتبار می‌شود. آیت الله خویی در مقدمه چهارم از مقدمات معجم الرجال که پیرامون توثیقات عام است می‌فرماید: «و من جمله ذلک: وقوع شخص فی سند روایه قد حکم أحد الأعلام من المتقدمین أو المتأخرین بصحتها أقول: إن اعتماد ابن الولید أو غیره من الأعلام المتقدمین فضلا عن المتأخرین على روایه شخص و الحکم بصحتها لا یکشف عن وثاقه الراوی أو حسنه، و ذلک لاحتمال أن الحاکم بالصحه یعتمد على أصاله العداله، و یرى حجیه کل روایه یرویها مؤمن لم یظهر منه فسق، و هذا لا یفید من یعتبر وثاقه الراوی أو حسنه فی حجیه خبره.»[۳]

دوم: تفاوت مبنای موثوق الصدوری بودن و وثاقت سندی بودن

عرض شد که قدماء روایت را به دو گروه معتبر و غیر معتبر (تصحیح و غیر صحیح) تقسیم می‌کردند و برای فهم حدیث معتبر و صحیح به مواردی مانند متن حدیث، منبع حدیث، قرائن داخلی و خارجی متن و نیز راوی توجه می‌کردند. پس وثاقت راوی یکی از راه‌های فهم اعتبار نزد قدماء بوده است و معمولا از راه های دیگر به اعتبار حدیث دست می‌یافتند. از همین رو وقتی قدماء بفرمایند فلان حدیث صحیح است یعنی «وثوق به صدور» آن حدیث دارند که ممکن است از راه وثاقت روات به دست نیامده باشد؛ ولی صحیح در اصطلاح متأخرین که از زمان علامه حلی و استادشان احمد بن طاووس رایج شد، یعنی حدیثی که تمام سلسه سند ثقه و امامی باشند پس این دو اصطلاح با هم فرق دارند.

بارها عرض شده که به خلاف وثاقت سندی‌ها که تنها ملاکشان ثقه بودن روات است، موثوق الصدوری ها برای اعتبار بخشیدن به حدیث راههای دیگری دارند که آن طرق را معمولا به بررسی سندی مقدم می‌کنند و اگر وثوق به صدور پیدا شد، وثاقت و عدالت روات برایشان اهمیتی ندارد در نتیجه قدماء که موثوق الصدوری هستند اگر فرمودند فلان روایت صحیح است نمی‌توانیم بگوئیم پس حتما تمام رواتِ روایت، ثقه و امامی بوده اند. می‌فرمایند: «هذا بالإضافه إلى تصحیح ابن الولید و أضرابه من القدماء، الذین قد یصرحون بصحه روایه ما، أو یعتمدون علیها من دون تعرض لوثاقه رواتها.»[۴] قدماء گاهی به صحت روایت تصریح کرده‌اند در حالی که متعرض سند و وثاقت روات نشده‌اند. یعنی بین صحیح بودن و توثیق راوی، فرق هست. پس صحیح بودن حدیثی نزد أعلام از قدماء که مبنایشان «موثوق الصدوری» بوده برای کسی که مبنایش «وثاقت سندی» است فایده ندارد.

پس اشکال اول که مختص به مرحوم صدوق هم نیست و آیت الله خویی به همه قدماء وارد می‌داند، عدم اعتبار تصحیح قدماء برای قائلین به وثاقت سند است.

۲- تبعیت مرحوم صدوق از استادشان ابن ولید ره در توثیق و تضعیف:

این اشکال مختص به مرحوم صدوق است و نه دیگر قدماء؛ آیت الله خویی جدای از اشکال اول که فرمودند ما از تصحیح قدماء به وثاقت و حسن راوی پی نمی‌بریم، می‌فرمایند: ما می‌دانیم که مرحوم صدوق، حتی هنگام توثیق و تضعیف روات، خودشان به شخصه احوال راوی را بررسی نمی‌کرده و تماما تابع نظرات استادشان بوده‌اند یعنی تصور کنیم که مثلا اگر مرحوم صدوق بفرماید سهل بن زیاد ضعیف است و جناب زراره اعلی الله مقامه، ثقه است ، این طور نیست که خود مرحوم صدوقی که از اعاظم حدیثی شیعه و بلکه رئیس محدثین شیعه است حالا یک رجالی برجسته مانند مرحوم نجاشی باشد که این نظر حاصل تتبع و بررسی عالمانه او باشد، نه این چنین نیست بلکه مرحوم صدوق در این مسائل تابع استادشان هستند. به قول حافظ «در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند ؛ آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گویم.» در اینجا ممکن است یک استبعادی برای انسان ایجاد شود که چطور آیت الله خویی در مورد مرحوم صدوق این حرف را می‌زند؟ ولی آیت الله خویی دو نمونه از فرمایشات مرحوم صدوق را مثال زده‌اند که این استبعاد را حل می‌کند اگر چه در ادامه عرض خواهیم کرد که مرحوم امام خمینی رحمه الله بسیار به نظرات رجالی مرحوم صدوق، اعتماد دارند و حتی تصریح کرده اند که در تعارض نظر رجالی مرحوم صدوق و مرحوم نجاشی، اگر نظر مرحوم صدوق مقدم نباشد، چیزی از نظر مرحوم نجاشی کم ندارد!

آیت الله خویی می‌فرماید: «و أما الصدوق فهو یتبع شیخه فی التصحیح و عدمه، کما صرح هو نفسه بذلک، قال- قدس سره-: و أما خبر صلاه یوم غدیر خم و الثواب المذکور فیه لمن صامه، فإن شیخنا محمد بن الحسن کان لا یصححه و یقول: إنه من طریق محمد بن موسى الهمدانی. و کان غیر ثقه. و کل ما لم یصححه ذلک الشیخ- قدس الله روحه- و لم یحکم بصحته من الأخبار فهو عندنا متروک غیر صحیح. و قال أیضا: کان شیخنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید رضی الله عنه سیئ الرأی فی محمد بن عبد الله المسمعی راوی هذا الحدیث، و إنی أخرجت هذا الخبر فی هذا الکتاب، لأنه کان فی کتاب الرحمه، و قد قرأته علیه فلم ینکره، و رواه لی». مرحوم صدوق تصریح کرده است که هر طریقی را که جناب ابن ولید تأیید نکند و هر روایتی را که حکم به صحتش ندهد، نزد ما متروک و غیر صحیح است. همچنین مرحوم صدوق در  کتاب «عیون اخبار الرضا»[۵] علیه السلام ذیل روایتی می‌نویسد: استاد ما جناب ابن ولید در مورد مسمعی (راوی روایت) نظر خوبی نداشت، پس چرا این روایت را که راوی آن مسمعی است، نقل کردم؟ به این جهت که این روایت در کتاب الرحمه وجود دارد و من، آن را برای استادم خواندم و ایشان اجازه روایت دادند و نسبت به روایت انکاری نداشتند! از مثل چنین نقلهایی می‌شود به میزان شدید وابستگی رجالی مرحوم صدوق به مرحوم ابن ولید، پی برد.

۳- مرحوم صدوق تمام روایاتی که در کتب مشایخش بوده را صحیح می‌دانسته به همین خاطر در کتاب من لا یحضره الفقیه، احادیث مرسل را هم نقل کرده است. همچنین در مقدمه من لایحضر، خواندیم که مرحوم صدوق به مشهور بودن و مورد اعتبار بودن کتبی که از آنها روایات را نقل کرده است، تأکید دارد.

بررسی اشکالات آیت الله خویی ره:

اشکالات وارد شده آیت الله خویی را یا باید بپذیریم و یا جواب دهیم. البته برخی جوابها مبنایی است و برخی پاسخ ها بنایی.

بررسی اشکال اول (عدم اعتبار  تصحیح قدماء):

 باید گفت ریشه این اشکال دو نکته بود، یکی احتمال اصاله العداله ای بودن قدما که در جای خود به این مبنا اشکالاتی وارد شده است، و دیگر تفاوت بین موثوق الصدوری بودن و وثاقت سندی بودن است که این اختلاف، مبنایی است.

بررسی اشکال دوم (تبعیت مرحوم صدوق از استادش):

پاسخ به این اشکال یا پذیرش آن بستگی به نظر شما در مورد رجالی بودن مرحوم صدوق دارد، اگر شما مرحوم صدوق را رجالی دانستید که خودش فرد قوی و کارکرده ای در رجال است، طبیعتاً ارادت عمیق و شدید مرحوم صدوق به جناب ابن ولید و پذیرش نظرات ایشان قوت و عظمت رجالی مرحوم ابن ولید را می‌رساند و در واقع هر نظر او را دو رجالی مبنا می‌دانند هم خودِ مرحوم ابن ولید، و هم مرحوم صدوق ره، چه اینکه وقتی امثال مرحوم نجاشی در مورد وثاقت و ضعف روات صحبت می‌کنند، علی القاعده بیشتر فرمایشات اساتیدشان را برای ما نقل می‌کنند، صاحب نظر بودن در رجال با صاحب نظر بودن در اصول تفاوت دارد، علامه حلی قطعا یک رجالی بزرگ است، ایشان چقدر در اعتماد و عدم اعتماد به روات از فرمایشات نجاشی و شیخ طوسی و دیگران استفاده کرده است؟ اگر جناب علامه در کتابش می‌نوشت که من همه مبانی شیخ طوسی را در رجال قبول دارم ، طبیعتا در بسیاری از موارد به جای تتبع شخصی به نظر شیخ طوسی مراجعه می‌کند. حتی در علم اصول هم همین طور است.

مرحوم آخوند رحمه الله در کفایه، بحث اجماع منقول می‌فرماید اگر فقیهی از نظر مبانی در بحث اجماع، هم مبنای با فقیه دیگر بود می‌تواند مقدمات یا نتیجه بحث اجماع را از او بگیرد و خودش مستقلا بررسی نکند. مثلا اگر فقیهی قائل به  اجماع لطفی باشد و شما هم همین مبنا را قبول داشته باشید و تتبع و دقت علمی آن فقیه را هم پذیرفته باشید، طبیعی است که در هر مساله ای او بگوید اجماع داریم ، شما قبول می‌کنید و بگوید اجماع نداریم باز هم قبول می‌کنید و این مساله را حتی اگر شما در کتابتان بیان کنید که در پذیرفتن یا نپذیرفتن اجماع به نظر فلانی عمل می‌کنم، دلیل نمی‌شود که شما صاحب رأی و نظر نیستید.

اما اگر قائل شدیم که مرحوم صدوق در رجال خودش مقلد است و مخصص نیست، طبیعتا توثیق و تضعیف مرحوم صدوق، محلی از اعراب نخواهد داشت.

بررسی اشکال سوم (اعتقاد به صحت تمام روایات کتب مشایخ):

نکته اول: عبارت مرحوم صدوق در مقدمه من لایحضر، این نبود که تمام روایات را بدون هیچ گونه گزینشی از کتب مشایخ آورده‌ام. بلکه فرمود تمام روایات این کتاب از کتب معروف و مورد اعتماد مشایخ است که طریق من به آنها معروف است «وَ جَمِیعُ مَا فِیهِ مُسْتَخْرَجٌ مِنْ کُتُبٍ مَشْهُورَهٍ عَلَیْهَا الْمُعَوَّلُ وَ إِلَیْهَا الْمَرْجِعُ… وَ غَیْرِهَا مِنَ الْأُصُولِ وَ الْمُصَنَّفَاتِ الَّتِی طُرُقِی إِلَیْهَا مَعْرُوفَهٌ فِی فِهْرِسِ الْکُتُبِ الَّتِی رُوِّیتُهَا عَنْ مَشَایِخِی وَ أَسْلَافِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ».

نکته دوم: نوع نگاه به جایگاه شهرت در فقه است. حضرات معصومین علیهم السلام در مباحث احکام و مباحث فقهی، نظارت بر امور شیعیان داشته‌اند و برای رشد و بالندگی فقه ، شاگردانی را تربیت کرده‌اند، به همین جهت احادیث فقهی اهل بیت علیهم السلام که از شهرت در صدر اول برخوردار باشند، دارای اهمیت ویژه ای هستند و بلکه فقه شیعه را همین مجموعه روایات مشهوره در مسائل مختلف تشکیل داده است. آنچنان که مرحوم آخوند در کفایه (بخش تعارض ادله، بررسی شهرت که آیا تمیز حجت از لاحجت است یا مرجح) و نیز مرحوم امام خمینی ره هم فرموده‌اند شهرت در صدر اول فقط شهرت روایی نبوده بلکه شهرت فتوایی هم بوده چون روایات فقهی برای عمل کردن بیان می‌شده پس روایات یا کتبی که در آن زمان مشهور بوده اند، همان فقه اصیلی است که تحت نظارت و بابرنامه ریزی اهل بیت علیهم السلام شکل گرفته است. در این نگاه اساساً ما به روایات و کتب مشهور می‌گردیم و حالا مرحوم شیخ صدوق رحمه الله که از اعاظم محدثین شیعه و ملقب به رئیس محدثین شیعه است با همین هدف، به تعبیر خودشان در مقدمه « وَ بَالَغْتُ فِی ذَلِکَ جُهْدِی مُسْتَعِیناً بِاللَّهِ» تمام زحمتش را کشیده و برای تأکید بر صحت روایات کتابش به همین مطلب توجه داده که جمیع روایات این کتاب از کتب معروف و معتمد شیعه نقل شده و به نظر همین مطلب از مهمترین ادله قوت کتاب من لایحضر است.

اقوال در حجیت مرسلات صدوق ره:

نظر امام خمینی ره پیرامون مرسلات صدوق ره

«ما أرسله فی «الفقیه» قال قال أمیر المؤمنین (علیه السّلام) قال رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم): اللهمّ ارحم خلفائی. قیل: یا رسول اللَّه، و من خلفاؤک؟ قال الذین یأتون من بعدی، یروون عنّی حدیثی و سنّتی‏. فهی‏ روایه معتمده؛ لکثره طرقها، بل لو کانت مرسله، لکانت من مراسیل الصدوق التی لا تقصر عن مراسیل مثل ابن أبی عمیر؛ فإنّ مرسلات الصدوق على‏ قسمین: أحدهما: ما أرسله و نسبه إلى المعصوم (علیه السّلام) بنحو الجزم، کقوله: قال أمیر المؤمنین (علیه السّلام) کذا. و ثانیهما ما قال: روی عنه (علیه السّلام) مثلًا. و القسم الأوّل من المراسیل هی المعتمده المقبوله.» (کتاب البیع ۲:۶۲۸)

«…و هی من المرسلات التی نسب الحکم جزما إلى المعصوم- علیه السلام-، و لا تقصر عن مرسلات ابن أبی عمیر … و توهّم‏ أنّ‏ جزمه‏ باجتهاده لا یفید لنا، و لعلّ القرائن التی عنده لا تفیدنا الجزم، فی غیر محلّه، لأنّ الظاهر من مسلکه أنّه لم یکن أهل الاجتهادات المتعارفه عند الأصولیّین، سیّما المتأخّرین منهم، فالقرائن التی عنده لا محاله تکون قرائن ظاهره توجب الاطمئنان لنا أیضا. و کیف کان، ردّ تلک المرسلات جرأه على المولى.» (المکاسب المحرمه ۱:۱۱۶)

 

تفاوت ارسال مرحوم صدوق با مرحوم مفید رحمهماالله:

…بل الظاهر أنّ إرسال المفید جزما غیر إرسال‏ الصدوق‏ کذلک- حیث لا نستبعد الاعتماد على مرسلاته- لأنّ المفید کان من أهل النظر و الاجتهاد، و لعلّ انتسابه جزما مبنی على اجتهاده، بخلاف طریقه الصدوق و أبیه. و کیف کان لیست المرسله معتمده. مع أنّ فی متنها إشکالا… (المکاسب المحرمه ۱:۴۴۳)

 

جایگاه قول مرحوم صدوق در تقابل با نظر مرحوم نجاشی:

مرحوم نجاشی رحمه الله که از اعاظم رجالیون شیعه است و بسیاری از علماء قول نجاشی را بر قول شیخ طوسی ره مقدم می‌دارند، در برخی موارد مرحوم امام خمینی در تقابل نظر مرحوم نجاشی و شیخ صدوق در توثیق و تضعیف راوی، نه تنها قول مرحوم نجاشی را مقدم نمی‌دانند بلکه معتقدند که قول مرحوم صدوق در قوت چیزی از قول مرحوم نجاشی کم ندارد که به نمونه آن اشاره می‌شود:

محمد بن اسحاق

و محمّد بن إسحاق و إن‏ وثّقه‏ النجاشیّ‏، لکنّ العلّامه توقّف فیه‏؛ لما نقل عن الصدوق: من أنّه واقفیّ، و یظهر من محکیّ کلام ابن داود أیضاً التوقّف‏، و لقد تصدّى بعضهم لإثبات عدم کونه واقفیّاً … و لهذا ففی نفسی شی‏ء من محمّد بن إسحاق الصرّاف الواقفیّ بقول الصدوق، الذی هو أخبر من متأخّری أصحابنا بحال الرجال.[۶]

حسن بن حسین لؤلؤى

وقول الصدوق فیه ما قال لا یقصر عن قول النجاشى لو لم یقدّم علیه.[۷]

_____________________________________

[۱] «قال الشیخ الإمام السعید أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین إلخ». الظاهر أن هذا المدح منه و کان مقررا عند القدماء بالمقدار المعلوم عندهم، فإن شیخیته و إمامته کانتا ظاهرتین، و حصل سعادته بدعاء المعصوم له، فإنه روى الشیخ الجلیل النجاشی فی ترجمه أبیه علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی… و بالجمله- فجلاله المصنف أشهر من أن یوصف و أکثر من أن ینقل- لکن مدح نفسه لإظهار کرامه صاحب الأمر علیه السلام، و وصف نفسه بالفقه لوجوبه على قول بعض الأصحاب، أنه یجب على الفقیه إظهار کونه فقیها لیتبعه الناس، و الظاهر من الفقیه فی عرف القدماء، المحدث العالم و هو قریب من عرف المتأخرین و هو المجتهد، و لما لم یعرف هذا اللقب من الإمام لا یلقبون به إلا الساعی فی عباده الله تعالى، لا العالم بالأحکام الشرعیه الفرعیه المستدل على أعیانها و غیر ذلک من التعریفات، و إن کان هذا داخلا فی‏ مفهوم المجتهد أیضا لغه و عرفا، و یطلق الفقیه على العالم التارک للدنیا الراغب فی الآخره أیضا کما یظهر من الخبر- و یمکن أن یکون التلقیبات من التلامذه. (روضه المتقین، ج ۱ ص ۱۰)

[۲] – معجم رجال الحدیث، ج ۱ ص ۸۷٫

[۳] – معجم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۷۰٫

[۴] – معجم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۷۱٫

[۵] – العیون۲:۲۱

[۶] – کتاب البیع، ۲:۵۵۰٫

[۷] – کتاب الطهاره ۲:۳۳۷٫

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *